۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

اصالت ِ ویران‌گر

هیچ‌وقت با رویکردهایی که باور دارند انسان موجودی ذاتا خوب است و تحت تاثیر شرایط پیرامونی‌اش به بدی متمایل می‌شود، و بعد می‌خواهند نتیجه بگیرند که پس کودک هم، چون هنوز به قدر ِ کافی اجتماعی نشده، خوب است و رفتارهای دلنشین‌اش هم از سر ِ معصومیت ِ دست‌نخورده‌ی او ست، هم‌دل نبوده‌ام. نه این‌که به گزاره‌ی مقابل‌اش باور داشته باشم! نه! اساساً خوبی و بدی را در مورد ِ ذات انسان نمی‌فهمم. حتا خیلی‌وقت‌ها، عشق ِ سرشارم نسبت به کودک، با اعتقاد به همین رویکرد ِ معصوم‌نگرانه در مورد ِ او اشتباه گرفته می‌شود. درحالی‌که چیزی که کودک را نزد ِ من، به موجودی ستایش‌برانگیز و خواستنی بدل می‌کند، نه معصومیت ِ نهفته در پس ِ رفتارهای‌اش، که اصیل‌بودن ِ ساری و جاری در حرف‌ها و حرکات و احساسات ِ او ست؛ اصالتی که حتا گاه چنان مستاصل‌ام می‌کند که پاک، بی‌پناه و بیچاره می‌شوم!
در مدرسه روزهایی هست که بچه‌ها با بی‌رحمی ِ تمام، یکی را تنها می‌گذارند. در بازی‌شان به او نقشی نمی‌دهند. اگر هم با اصرار او را وارد بازی کنند، بازی‌اش نمی‌دهند. تنهای‌اش می‌گذارند. با او حرف نمی‌زنند. استراتژی‌های بازی را با او در میان نمی‌گذارند. او همین‌جوری دنبال‌شان راه می‌رود، می‌دود، با احساس ِ درماندگی و ناامیدی و آن‌ها انگار اصلا نمی‌فهمند او چه حس می‌کند. این‌جور وقت‌ها واقعا درمی‌مانم در نزدیک‌شدن به دنیای ناب ِ ناب ِ وحشی‌شان...

۶ نظر:

  1. آره واقعن؛ من'ام با این صحنه تو جمع ِ بستگان زیاد رو-به-رو شده ام، ولی با این دید به-ش نگاه نکرده بودم.

    پاسخحذف
  2. این وحشی بودن و ناب بودن رفتارها تو بچه ها همیشه برای منم جالب بوده اما همین تو آدم بزرگا خیلی وقتا برام آزار دهنده میشه، خیلی وقتا آدم بزرگایی که این برخورد رو دارن به نظر آدمای سرد و بی ملاحظه ای میان که نمیتونم روشون حساب کنم! نمیدونم که چه جوریه، تفاوت رفتار وجود داره یا عادت کردن به یه سری رفتارها در مورد آدم بزرگا!

    پاسخحذف
  3. منم آره! یعنی منم همدل نبوده ام!
    اما راست می گی، من در موردِ تو اون اوائل آشنایی مون این جوری فکر می کردم، اینی که بهش می گی رویکردِ معصوم نگرانه و اینا. تا این که بعد ها اون بیچارگی و بی پناهی رو هم دیدم در تو ودرکش کردم. و درکِ همین اصالت، همین دنیای نابِ نابِ وحشی بود که متاثرم کرد.

    پاسخحذف
  4. شاید هم ناب باشد که احتمالا منظور نزدیک بودن به طبیعت است. اما من چیز ستایش برانگیزی در این نزدیکی نمی بینم. به گمانم از اولین منتقدان جدی معصومیت کودکی-خیلی خیلی قبل از فروید- اگوستین است. او پارا فراتر می گذارد و در خاطراتش می نویسد که زمانی که نوزاد بوده به نوزادان دیگر حسودی می کرده.بخاطر همین به او نسبت داده اند که گفته سنگفرش های جهنم را نوزادان گناهکار می سازند. تصویر هولناکی است اما چون به احتمال زیاد جهنم وجود ندارد می توان از کنارش گذشت. در عوض توجه کنید که دیکتاتورها چقدر کودکان را دوست دارند. تصویر یک دیکتاتور که کودکی را نوازش می کند صرفا ایکونی برای تبلیغات نیست. دیکتاتورها بچه ها را دوست دارند چون نظام اخلاقی ساخته شده ای ندارند و آنها را می توان به هر شکلی در اورد. دست کم به آن امیدوارند.وقتی خمینی می گفت امید من به شما دبستانی ها است احتمالا در پس ذهنش می گذشت که این روشنفکران متمدن و متفرعن ریاکار آبی را گرم نمی کنند. در ستایش از کودک اغلب اوقات تحقیر عقلانیت و روشنفکری مستتر است. کلا من از این اصالت یا هر چه هست خوشم نمی اید و ترجیح می دهم هرچه زودتر بچه ها بزرگ و متمدن شوند. ریاکاری متمدنانه خیلی بهتر از بیرحمی طبیعی است.

    پاسخحذف
  5. اما مکابیز، من فکر نمی کنم "در ستایش از کودک اغلب اوقات تحقیر عقلانیت و روشنفکری مستتر است" !! کاملن برعکس، اون ویژگیِ مشترکی که کودکان و بزرگسالانِ متفکر یا روشنفکر دارن، به نظرم، به چالش کشیدنِ بدیهیاته. برای کودکان این امر به صورتِ طبیعی اتفاق می افته، اما هرچی که بزرگ تر می شیم این کار دشوارتر می شه، دقیقن به دلیلِ همین نظام های مختلفِ فکری یا عقیدتی و اخلاقی که از کانال های مختلف به ما تزریق می کنن یا خودمون دنبالش می ریم!

    پاسخحذف
  6. من هم مثل سیما فکر نمی‌کنم ستایش ِ کودک با تحقیر ِ عقلانیت هم‌راه باشه لزوما. دست ِ کم در این معنایی که من به‌کار بردم‌اش این‌جوری نیست. منظور ِ من دقیقا همون چیزی اه که گفتم؛ یعنی این‌که گویا کودک به‌خاطر اجتماعی نشدن یا متمدن نشدن از قدرت یا قدرت‌هایی برخوردار اه که ما ازش بی‌نصیب ایم؛ مثل ِ همون به‌چالش کشیدن ِ بدیهیات یا صراحت در شناسایی و دنبال کردن ِ خواسته‌ها. این‌ها میل ِ به ستایش رو در من برمی‌انگیزن...

    پاسخحذف