۱۴۰۲ دی ۱۳, چهارشنبه

ای دیریافته


در دشت‌ها و بیابان‌ها می‌دویدید و من نمی‌شناختمتان
شب‌ها و روزها نمی‌خوابیدید و من غافل بودم از وجودتان

پناه مظلومان عالم بودید و مدافع حریم انسانیت
و من
بی‌خبر از انگیزهٔ رزمتان
بی‌باور به دلیل دویدن‌هایتان
شما را نمی‌فهمیدم
و بی‌تابی عاشقانهٔ جان گرامی‌تان را نمی‌دیدم
دلم با فریادهای کرکننده‌ای بود که جان‌ها را مسخ می‌کنند
اسیر روایت‌های کاذبی بودم که شما را وارونه نشان می‌دادند

عاقبت

آن‌قدر دویدید

آن‌قدر رنج بردید

آن‌قدر یاوه شنیدید

آن‌قدر صبوری کردید

که جان عزیزتان فرسود

که به زبان آوردید: «دیگه خسته شدم»


این «دیگه خسته شدم» رهایم نمی‌کند

شمای نستوه

شمایی که کوه می‌توانست به عظمت‌تان تکیه کند

شمایی که سرو می‌توانست سرش را بر شانه‌تان بگذارد

خسته شدید


و حالا

این فکر از سرم بیرون نمی‌رود

که من

کجای این خستگی بودم

با کینه‌هایی که سال‌ها با خود حمل کرده بودم

با هزینه‌هایی که از سر جهل می‌تراشیدم

وقتی شما می‌دویدید و من آسوده بودم


من

با جهان‌بینی حقیرم

کجای خستگی‌تان بودم فرمانده؟


۱۴۰۲ آبان ۲۴, چهارشنبه

سلاح زنانه


هدی حجازی، زن لبنانی، همراه مادر و سه فرزندش در راه رفتن به خانه بودند که اشغالگران صهـیونیست خودروی آن‌ها را با پهباد منفجر کردند. مادر و هر سه فرزند او همان‌جا به شهـادت رسیدند. 

حالا او روی تخت بیمارستان برای اشغالگران کُری می‌خواند. هدی همچنان درحال مبارزه است. او می‌داند مبارزه فقط سلاح به‌دست گرفتن و جنگیدن در میدان نبرد نیست. او می‌داند حفظ ایمان و امید و روحیه به‌وقت چنین مصیبتی، کامل‌کنندهٔ میدان نبرد است. او و باقی زنان لبنان و فلسـطین خوب می‌دانند این قدرت زنانه، این روحیهٔ شکست‌ناپذیر مادرانه، ارزشمندترین سلاح مقاومت است.

آن‌ها به ما درس زندگی می‌دهند آقا.

۱۴۰۲ آبان ۱۵, دوشنبه

علَى هَذِهِ الأَرْض مَا يَسْتَحِقُّ الحَياةْ

بر آن زمین، در آن سرزمین چیست که چنین شایستهٔ زیستن است؟ که شما را از میان آتش و خون، پیام‌آوران زندگی ساخته است؟ که همهٔ اسطوره‌های ایستادگی را یک‌جا پیش چشمانمان آورده؟ که چنین بی‌محابا به مردگی‌هایمان رسوخ کرده؟

صبرتان را، شهامت‌تان را، پایداری‌تان را به ما هم بیاموزید. به ما بیچارگان بگویید چگونه صدایتان باشیم. چگونه اشغالگران سرزمینتان را رسوا کنیم؟ چگونه مانع فرودآمدن بمب و آوار بر زندگی‌هایتان شویم؟ چگونه با غمِ برکنارماندن سر کنیم؟ با این احساس شرم و ناتوانی چه کنیم؟

به ما بیاموزید چگونه زندگی کنیم که مقاومت همیشگی شما، رنج مداوم شما برایمان عادی نشود؟ چگونه همیشه برایتان بخروشیم؟ چگونه بی‌تاب و بی‌قرارتان بمانیم؟ چگونه تصاویر کودکان و زنان و مردانتان را در قلب‌هایمان حک کنیم؟

به ما یاد بدهید چگونه غزه را، فلسطین را، مقاومت را زندگی کنیم. اصلا به ما یاد بدهید چگونه زندگی کنیم که از به‌دنیاآمدن شرمسار نباشیم.

۱۴۰۲ مهر ۲۸, جمعه

مامان

 


مامان نفس بکش

این صورت تو نیست

مامان منو ببر

این درد کشتنی است


مامان ببین منو

تنها و بی‌کسم

مامان صدام کن

پیشت که می‌رسم


مامان نگاه کن

خورشید سرزده

مامان بلند شو

دلبندت اومده


#فلسطین

#غزه

#نسل‌کشی