۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

خانه‌ی یادگیری ِ رها

فرصت نشده بود بنویسم:
از مهر امسال هشت تا فسقلی دارم. هر روز با هم ایم. با هم زندگی می‌کنیم. اگر بخواهم توصیف روشنی از ماجرا بدهم، این‌جوری می‌شود که:
چند نفر آدم که دغدغه‌ی بچه‌های خودشان یا بچه‌های این مملکت، یا کلا یک همچین دغدغه‌‌ای دارند، دور هم جمع شده‌اند و تصمیم گرفته‌اند فضایی برای یادگیری بچه‌ها فراهم کنند تا خارج از هیاهوی نظام رسمی آموزش و پرورش، با هم زندگی کنند و یاد بگیرند و در لذت یادگیری هم سهیم شوند. اسم‌اش را گذاشته‌اند: «خانه‌ی یادگیری ِ رها».
من یکی از مربی‌های بچه‌ها هستم. توی این یک ماه و نیم، درگیری‌های شروع کار فرصت نداده بود از حس و حال‌های فضای خیلی خیلی متفاوتی که دارم زندگی‌اش می‌کنم بنویسم. امیدوارم از این به بعد بیشتر بنویسم.

۴ نظر:

  1. دارم نتيجه ميگيرم كه باز داري ناميه (صورت مسئله) رو فراموش ميكني!!! هشدار!

    پاسخحذف
  2. وای، یاد این یه سالی افتادم که توی جمعیت با بچه ها سرو کله میزدم، وقتی بچه ها بهت خاله میگن و به پر و پات میچسبن که میخوای غش کنی. کار کردن با بچه ها خیلی لذت داره گرچه گاهی کفرت رو در حد مرگ در میارن!

    پاسخحذف
  3. میشه بگین کجاست؟ و از چه لحاظ آموزشهای شما با آموزشهای رسمی فرق داره و برنامه هاتون چیه و اگه کسی خواست بچه اش رو شرکت بده باید چه کار کنه؟مرسی
    glass.sia@gmail.com

    پاسخحذف
  4. بله! حتما!
    اطلاعاتی رو که خواستین براتون ای‌میل می کنم.

    پاسخحذف