آقا من از وقتی این نوشتهی وبلاگ ِ همه میدانند رو خوندم، در واقع بهتر اه اینجوری بگم که از وقتی این وبلاگ ِ همه میدانند این نوشته رو منتشر کرد، یه جورایی رفته رو اعصاب ِ من. چهجوری؟ اینجوری که هی هر از چند گاهی لازم میشه خودمو تیک بزنم! که چی؟ که مثلا در چه حد باحال ام و تا چه میزان از توصیف ِ غیر باحالی که از طرفدارای تیم ِ آلمان شده، فاصله دارم. حالا اینکه چرا نقیض ِ اون توصیف رو باحال تصور کردم بماند.
طرفدار ِ تیم آلمان که هستم، اونو نمیشه کاریاش کرد. میمونه باقی ِ موارد که کم هم نیستن! کتاب ِ بالینی و کودک و بالغ که ردیف اه خدا رو شکر. سیگار هم که داره کم کم بدون ِ عذاب وجدان میشه، نخدندون متاسفانه بهتازگی وارد ِ برنامه شده، در عوض نرمش همچنان جزو برنامههایی اه که نتونسته عملیاتی شه. سامسونت و خودنویس و فحش و اینا هم که مردونه ان بیشتر، ازشون رد میشیم. عروسی هم که نداشتیم، وگرنه احتمال داشت در مورد ِ لباس ِ سفید هم روسیاه شم. درواقع خوب که نگاه میکنم میبینم بقیه رو میشه یه جورایی ردیف کرد، یعنی قابلیت ِ باحال بودن وجود داره، فقط یه مقداری همت میخواد. چیزی که میمونه این تاکسی و مسافراش و اینا ان، که در واقع بیشتر ِ وقتا همینا ان که منو یاد ِ این نوشته میاندازن. آخه زیاد ان به جان ِ خودم. همین دیشب راننده تاکسیه میپرسه منزل تشریف میبرین؟ بعد من هی میخوام یه چیزی بهش بگم، بعد هی فک میکنم که خب دخترم، به اون نوشته فک کن و باحال باش! فک نکن این آقا قصد ِ بدی داره! می خواد شما رو تا دم ِ در ِ منزل برسونه. خلاصه که هر کاری میکنم این یه مورد تیک نمیخوره! کاش میشد این یکی رو بیخیال شد!
طرفدار ِ تیم آلمان که هستم، اونو نمیشه کاریاش کرد. میمونه باقی ِ موارد که کم هم نیستن! کتاب ِ بالینی و کودک و بالغ که ردیف اه خدا رو شکر. سیگار هم که داره کم کم بدون ِ عذاب وجدان میشه، نخدندون متاسفانه بهتازگی وارد ِ برنامه شده، در عوض نرمش همچنان جزو برنامههایی اه که نتونسته عملیاتی شه. سامسونت و خودنویس و فحش و اینا هم که مردونه ان بیشتر، ازشون رد میشیم. عروسی هم که نداشتیم، وگرنه احتمال داشت در مورد ِ لباس ِ سفید هم روسیاه شم. درواقع خوب که نگاه میکنم میبینم بقیه رو میشه یه جورایی ردیف کرد، یعنی قابلیت ِ باحال بودن وجود داره، فقط یه مقداری همت میخواد. چیزی که میمونه این تاکسی و مسافراش و اینا ان، که در واقع بیشتر ِ وقتا همینا ان که منو یاد ِ این نوشته میاندازن. آخه زیاد ان به جان ِ خودم. همین دیشب راننده تاکسیه میپرسه منزل تشریف میبرین؟ بعد من هی میخوام یه چیزی بهش بگم، بعد هی فک میکنم که خب دخترم، به اون نوشته فک کن و باحال باش! فک نکن این آقا قصد ِ بدی داره! می خواد شما رو تا دم ِ در ِ منزل برسونه. خلاصه که هر کاری میکنم این یه مورد تیک نمیخوره! کاش میشد این یکی رو بیخیال شد!