۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

تشنه‌ی چشمات ام

درست یادم نیست سر و کله‌ی این آهنگ، کی و کجا در زندگی جمعی‌مان پیدا شد. یکی از آن روزهایی که از خیابان برگشته بودیم و خسته و کلافه از بی‌نتیجه بودن کاری که می‌کنیم، یا آن شبی که محمد سر یک بی‌احتیاطی، کتک خورده بود و همه یک لحظه حس کرده بودیم کارمان ساخته است و بعد از آن ترس و تلاطم برگشته بودیم خانه. درست یادم نیست، یکی از همین روزها بود. محمد آن را از روی گوشی‌اش برای‌مان پخش کرد. این حس را خوب یادم هست که کلمات عاشقانه و لوس‌اش، عجیب به دل همه‌مان نشست. انگار همه‌ دل خوش کردیم به عاشقانه‌ی آرام و بی‌خیال این ترانه، و البته در آن روزگار که باید همه چیز را جور دیگری می‌فهمیدیم، بی‌خیالی آن را هم از جنس همان بی‌خیالی‌هایی می‌فهمیدیم که همه به آن مبتلا بودیم؛ یک‌جور تلاش برای فراموشی و عبور آرام از کنار رویدادهایی که پیرامون‌مان در حال تکرار بودند. یک فرصت برای رها شدن و نیرو گرفتن. یک همچین چیزی شاید. نمی‌دانم. هرچه که بود، در جمع ما ترانه‌ی خوش‌شانسی بود. در آن حال و هوایی که همه حال‌شان از بی‌تفاوتی این ترانه به‌هم می‌خورد، برای ما تبدیل شد به ترانه‌ی برگزیده؛ ترانه‌ای که می‌شود با آن در اوج بی‌خیالی، ساعت‌ها رقصید...
همه چی آروم اه
من چقد خوشحال ام
...

۱ نظر:

  1. این روزا هر بار که این آهنگ رو سر کار میشنوم تمام خاطرات اون روزا برام جون می گیره، دقیقا همون حسی که میگه: حال همه ی ما خوب است، همه چی اروم است، اما تو باور نکن...

    پاسخحذف