۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

من در بچه‌ها*

انگار هر کدام‌شان به ویژگی‌هایی در من اشاره می‌کنند؛
امیرمهدی را نمی‌شود راحت راضی کرد. هرچقدر با او سر چیزی چانه صرف کنی، دست ِ آخر خودش باید به نتیجه برسد.
حنانه حسابی حسادت می‌کند. خیلی هم زیاد مراقب ِ دیگران است.
متین وقتی مخاطب قرار می‌گیرد، تمام ِ توجه‌اش را به کار می‌گیرد و گوش می‌کند. انگار تنها موضوع مهم در جهان موضوعی ست که تو برای‌اش می‌گویی.
علی وقتی کاری را درست انجام می‌دهد که از آن لذت ببرد.
احسان یک گوشه می‌نشیند و از دور نگاه می‌کند. همین‌جوری کلی یاد می‌گیرد. گوش‌دادن‌های هم‌دلانه‌اش هم که دیگر گفتن ندارد.
مسیح، اول با همه غریبه است، معذب رفتار می‌کند، جان می‌دهد تا ارتباط برقرار کند، طول می‌کشد تا راحت و خودمانی شود و یک عالمه اینرسی دارد.
رفتارهای مهدیه سردی آزاردهنده‌ای دارد. گاهی آدم را می‌ترساند. نزدیک‌اش که می‌شوی می‌فهمی پر از حس است.

*این یادداشت را نوشته بودم که بعدا بیشتر ویرایش‌اش کنم، تا از این خامی درآید. اما این گوگل ریدر از هیچ‌کدام از اشتباهات آدم نمی‌گذرد! شاید هم همین‌جوری که اینجا هست، کم کم ویرایش‌اش کردم.

۸ نظر:

  1. چه خوشگل گفتی خودتو!

    پاسخحذف
  2. متین رو خوب نیومدی، آخه من قبلنا هزار بار شده باهات حرف میزدم ولی تو میرفتی یه جای دیگه، بعد هم تازه خنده ات می گرفت P;
    ولی در کل همه اش درسته :*

    پاسخحذف
  3. راستی تو بچه هات کسی نیس که باهاش کلنجار باید رفت تا دو کلمه حرف بزنه؟!
    :)

    پاسخحذف
  4. چه تلاش صادقانه ای برای آغاز پرداختن به خود خیلی خوشحال شدم

    پاسخحذف
  5. چرا انقدر ناشناس آخه؟! خب اگه با سیستم کامنت بلاگر مشکل دارین می تونین اسم تون رو زیر کامنت تون بنویسین که منم بدونم با کی حرف می زنم!

    پاسخحذف
  6. از يه آدم خنگ اين راه حل بعيد بود!
    باشه!
    عليرضا

    پاسخحذف