۱۴۰۱ مهر ۱۷, یکشنبه

این روزها تنها کاری که از دستم برمی‌آید این است که با وجود اختلاف‌نظرهای فاحشی که با عموم اطرافیانم دارم، با وجود خشمی که از مواضع خیلی‌هایشان دارم، از گروهی خارج نشوم، کسی را از دنیای عاطفی‌ام بیرون نکنم، روابط محبت‌آمیزم با دیگران را به یاد بیاورم و پیوندهای دوستی و خویشی‌ام را، حتی اگر شده فقط در دنیای روانی‌ام، زنده نگه دارم. تلاش می‌کنم دوستی که مواضعش را ناروا می‌دانم، خویشاوندی را که در نقطه‌ی مقابلم ایستاده درک کنم. می‌دانم، شک ندارم قدم بعدی این پروژه نفرت از یکدیگر است. با تمام وجود تلاش می‌کنم متنفر نشوم. و حتی اگر در توانم باشد دوست بدارم. دیگر نمی‌شود حرف زد یا با هم به نقطه‌ی مشترک رسید. دست‌کم الان نمی‌شود. الان چیزی که مهم است دوست داشتن است، متنفر نبودن است، درک چگونگی رسیدن به این نقطه‌ی تاریک است. خیلی سخت است ولی نشدنی نیست. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر