به نظرم آمد همین اصل گزارهی ساده و بدیهیِ تربیتی که «در برابر خشونت، خشونت-نشان-دادن به این معنی ست که شما خودتان هم شبیه همان آدمِ خشن هستید و خشونت را تایید میکنید، زیرا خودتان هم به همین شیوه عمل کردهاید*» و در بسیاری از کتابهای مربوط به کودکان به آنها آموزش داده میشود، دلیل روشنی برای حذف مجازاتهای خشونتباری مثل اعدام است؛ اما زود یادم افتاد در سرزمینی که من زندگی میکنم، در مورد درستی همین اصل گزارهی بهظاهر روشن هم تردید وجود دارد.
* از کتابِ «چگونه دنیا را متحد کنیم»، اثر برژیت لابه و میشل پوش، ترجمهی پروانهی عروجنیا
* از کتابِ «چگونه دنیا را متحد کنیم»، اثر برژیت لابه و میشل پوش، ترجمهی پروانهی عروجنیا
فکر که میکنم میبینم سخت ترین کار که چه عرض کنم غیر ممکن ترین کار دنیا اینه که بخوای به یه انسان ایدئولوک یه حقیقت اخلاقی و حتی علمی رو که خلاف ایدئولوژی اونه بفهمونی. شاید این عدم انعطاف بزرگترین ایراد یک ایدئولوژی باشه.
پاسخحذفدرضمن وبلاگ نو مبارک، ایشالا به پای این یکی پیر بشی و مجبور نشی طلاقش بدی.
این ویژگیِ اصول اخلاقیه.
پاسخحذفپ.ن: رنگِ در و دیوار این جا رو دوست دارم. فقط خطش یه کم خشنه!!
متشکرم مهدی جان و با نظرت در مورد سخت بودن اثر گذاشتن روی یه ذهن ایدئولوژیک موافق ام، ولی با غیرممکن بودناش نه!
پاسخحذف-----
سیما! کاش بیشتر بگی منظورت چی اه از این تک جمله! ویژگی اصول اخلاقی چی اه؟ این رو در مورد متن نوشتی یا در مورد کامنت مهدی؟ من گیج شدم کلا!
در مورد خط هم فعلا ناوارد ام توی بلاگ اسپات، درستاش میکنم کم کم.
همیشه بدیهی نبودنش!
پاسخحذفنه فقط تو سرزمینِ ما، که همه جا.
ولی این گزاره که «در برابر خشونت، خشونت-نشان-دادن به این معنی ست که...» یه گزارهی اخلاقی نیست که نسبی باشه و در حال تغییر. این یه توصیف اه، یه شرح حال، یه گزارهی خبری که از یه واقعیت حرف میزنه. عین این که بگیم «وقتی یه نفر داد میزنه و وسایل اطرافاش رو پرت میکنه به این معنی اه که عصبانی اه.» و واقعا هم اینجور نیست که تو همه جای جهان بدیهی نباشه. توی خیلی از کشورهای پیشرفته یه آموزهی جا افتاده ست و مادر- پدرها به کارش میگیرن. به همین خاطر اه که نوع مجازاتها توی کشورهایی شبیه ما، با کشورهای متفاوت با ما فرق میکنه. به خاطر این که اونها این پیششرطها رو پاس کردن و دیگه نیازی نیست کلی آدم داستان بسازن و بیفتن زندان و اعتصاب کنن و بیانیه بدن و ...
پاسخحذفاووه! چه هیجانی شدم!
خب نامیه، تو نوشتی "اصل"، البته گفتی اصلِ تربیتی، اما من اصلِ اخلاقی دیدمش، همین! آدم می تونه خشن نباشه، شبیهِ آدمی که خشونت می ورزه نباشه، اما تو موقعیتی خاص ناگزیر از نشون دانِ خشونت باشه. اما فقط تو همون موقعیتِ خاص.
پاسخحذفتفاوت ما اینه که تو داری از دیدگاهِ تربیتی به قضیه نگاه می کنی و این درسته البته.
واقعن جایِ تردید داره که میشه مثلِ انسان رفتار کرد با کسي که انسانیتِ خود-اش رو زیرِ پا میذاره و به کاري دست میزنه نه درخورِ یک انسان.
پاسخحذفبرایِ من'ام خیلی گنگ اه.
علی، اول این که هر آدمی یه تاریخ داره، نمی شه که بدون نگاه کردن به اون تاریخ در موردش تصمیم گرفت و قضاوت کرد و مجازات اش هم کرد و تمام! دوم این که باید دید با انجام اون مقابله به مثل می خوایم به کجا برسیم؟ چی بگیم؟ اگه موضوع صرفا تخلیه ست که خب جای بحث داره و اصلا به خاطر همین اه که توی جهان متمدن!! مجازات رو از نزدیکان گرفته ان و به قانون سپردن. به خاطر این که متهم مورد تخلیه ی روانی قرار نگیره و نزدیکان از راه های دیگه ای خودشون رو آروم کنن. از اینجا به بعد اه که تازه ماجرایی شروع می شه که کلی جنجال به پا کرده و الان اه که باید به این فکر کرد که کارکرد تربیتی مجازات های خشونت بار چی اه!
پاسخحذفآها، آره به نکتهیِ خیلی خوبي اشاره کردی: تاریخ. چون در واقع همیشه کسي که کیفر داده میشه، اوني نیست که خلاف کرده.
پاسخحذفاما فکر میکنم بازدارندگی هم فاکتورِ مهمي اه که باید به-اش توجه بشه؛ هرچند که همیشه با خود-ام فکر میکردم کیفرهایِ سخت و ترسناک نمیتونه به اندازهیِ آموزش و فرهنگسازی اثربخش باشه. مثلِ بچهیي که اگه به-اش بگی فلان کار رو نکن و اون لجبازتر و کنجکاوتر از همیشه دوست داره بفهمه چی میشه اگه اون کار'و بکنه.
به نظر می رسه خوش نیت ترین مجازات گران یا قانون گزاران هم به همین بازدارندگی فکر کردن...
پاسخحذففکر میکنم حسابِ قانون و کیفر رو باید از رفتارِ روزانه و اصولِ تربیتی یا اخلاقی جدا کرد، که خود-ات هم جایي به-ش اشاره کردی:
پاسخحذف«مجازات رو از نزدیکان گرفته ان و به قانون سپردن ... [تا] متهم موردِ تخلیهیِ روانی قرار نگیره.»
یعنی میخام بگم «زد-ات، بذار قانون بزند-اش».
علی! از تبادل نظر که بگذریم، این فارسیسازی دقیق و روونات جدا قابل تقدیر اه ؛)
پاسخحذفبه خاطر این که ---> تا
به همین سادگی
ممنون :)
پاسخحذف