از فردا سال دوم رها شروع میشود، خانهی یادگیری رها. خانهای که در این یک سال، شاید بیش از هرکس خانهی یادگیریهای من بوده. سالی که گذشت سخت بود، خیلی سخت. لحظههایی که خودم را توبیخ میکردم که چرا این مسئولیت را پذیرفتم کم نبودند، لحظههایی که حس میکردم فشار نادانیهایام، تنهاییام، خستگیام، تردیدهام مرا دیر یا زود از پا درمیآورند. شیرینیها ولی پابندم کردند. امسال همه چیز دارد بهتر و آگاهانهتر شروع میشود.
در عین همهی خستگیهایی که این یک سال به تنام گذاشت، ته دلام را که وارسی میکنم راضی ام. در واقع دارم از معدود رضایتمندیهای زندگیام را تجربه میکنم. بخش بزرگی از این رضایتمندی از اینجا میآید که دارم با جمعی از آدمهای مردد کار میکنم. من آدمهای مردد را دوست دارم. آدمهایی که همیشه در حال فهمیدن اند، مدام خودشان را ارزیابی میکنند، از اینکه تغییر ورژن بدهند هراسی ندارند، گفت و گو را میفهمند، همکاری را پاس میدارند، صبور اند، دوست اند، محترم اند و کاری که میکنند در راستای پاسخ به (شاید) مهمترین مسایل زندگیشان است.
در مورد این تجربهی بینظیر میشود خیلی چیزها نوشت، میشود خیلی حسها را برانگیخت، ولی من این شکلیاش را بیشتر دوست دارم، که نرم و آرام و بدون هیجان زیاد و بدون جوزدگی پیش بروی و همیشه این فرصت را به خودت بدهی تا هیجانهایات بالا و پایین بروند، ایدههایات زیر و رو شوند و خودت را مدام در مسیر یادگرفتن ببینی.
همیشه آرزو داشتم جای زیبایی کار کنم. رها جای زیبایی ست، مثال نقضی برای همهی بدبینیهایام به امکان بهبود در اوضاع جهان، طرحی نو...
مرتبط: + + +
در عین همهی خستگیهایی که این یک سال به تنام گذاشت، ته دلام را که وارسی میکنم راضی ام. در واقع دارم از معدود رضایتمندیهای زندگیام را تجربه میکنم. بخش بزرگی از این رضایتمندی از اینجا میآید که دارم با جمعی از آدمهای مردد کار میکنم. من آدمهای مردد را دوست دارم. آدمهایی که همیشه در حال فهمیدن اند، مدام خودشان را ارزیابی میکنند، از اینکه تغییر ورژن بدهند هراسی ندارند، گفت و گو را میفهمند، همکاری را پاس میدارند، صبور اند، دوست اند، محترم اند و کاری که میکنند در راستای پاسخ به (شاید) مهمترین مسایل زندگیشان است.
در مورد این تجربهی بینظیر میشود خیلی چیزها نوشت، میشود خیلی حسها را برانگیخت، ولی من این شکلیاش را بیشتر دوست دارم، که نرم و آرام و بدون هیجان زیاد و بدون جوزدگی پیش بروی و همیشه این فرصت را به خودت بدهی تا هیجانهایات بالا و پایین بروند، ایدههایات زیر و رو شوند و خودت را مدام در مسیر یادگرفتن ببینی.
همیشه آرزو داشتم جای زیبایی کار کنم. رها جای زیبایی ست، مثال نقضی برای همهی بدبینیهایام به امکان بهبود در اوضاع جهان، طرحی نو...
مرتبط: + + +
خیلی خوبه، خیلی. و باز هم چقدر خوبه که همین الان تمام این نقاط مثبت رو میبینی و ازشون لذت می بری. کلی برات خوشحالم به علاوه ی کلی حسودی یا غبطه یا نمی دونم هر چی تو این مایه ها که نسبت بهت دارم :)
پاسخحذفنامیه... نامیه... جقد گفتن اینی که نوشتی جسارت می خواد... "من آدم های مردد را دوست دارم". خب، تو جسوری، این ویژگی ستودنی ات دوباره یادم اومد با این نوشته ت.
پاسخحذفدر ضمن منم مثل نایی حسودی می کنم، بیشتر به اون مثال نقضت حسودیم می شه.
آه، تردید… . چیزي که همیشه من'و هم جذب میکنه.
پاسخحذفمن یه جملهیِ معروف دارم که میگم: کسي که کاملن مطمئن اه، اشتباه میکنه – البته زیاد مطمئن نیستم.
:)