این یادداشت را برای مجلهی میدان آزادی نوشتم.
...
در مقایسه با فیلم، سریال پدیدهای متأخر است. در حالی که وجود یک سالن سینما حتی در یک شهر، ساخت یک فیلم سینمایی را توجیه میکند، سریالسازی نیازمند مخاطب عمومی است و از زمانی رونق گرفته که تلویزیون وارد خانههای عموم مردم شده است. در ایران، این اتفاق بعد از انقلاب رخ داد. اگرچه در اواخر دههی چهل و در طول دههی پنجاه هم سریالهایی تولید میشدند، ولی سریالسازی ایرانی را باید محصول انقلاب و حضور گستردهی تلویزیون در زندگی ایرانیان دانست. بنابراین شرایط سیاسی و فرهنگی کشور در سالهای بعد از انقلاب و ارزشهای حاکم بر جامعهی پساانقلابی، بر ریلگذاری در مسیر تولید سریال تأثیر غیرقابل انکاری داشته است.
از آنجایی که سریالها از اساس بهعنوان کالاهای فرهنگی-رسانهای دنیای سرمایهداری شناخته شده و همواره بخش مهمی از صنعت سرگرمی و ترویجدهندهی ارزشهای حاکم بر دنیای غرب بودهاند، در عموم کشورهای همسو با سرمایهداری، فضا و فرهنگ مشابهی بر آنها حاکم است. در ایران اما همسرنوشتی انقلاب و سریالسازی، مسیر تازه و متمایزی را رقم زد که باعث شد سریالسازی ایرانی، خواسته یا ناخواسته، شکل و شمایل و رنگ و بوی خاص خودش را پیدا کند. مهمترین تأثیری که انقلاب روی جریان غالب در فرهنگ سریالسازی گذاشت، رها کردن اذهان سازندگان از ارزشهای سرمایهدارانه و نگاه کالایی و مصرفی به روابط و مناسبات فرهنگی است. در سالهای پس از انقلاب و با بستری که علیه ارزشهای سرمایهداری ایجاد شده بود، فرصت و فراغت بینظیری در تاریخ فرهنگی کشور پدید آمد که در عرصهی سریالسازی، بهخاطر دولتی بودن تلویزیون و عدم وابستگی مالی سازندگان به مخاطب، دستکم تا اوایل دههی نود ادامه پیدا کرد. در این دوره، با شور و اشتیاقِ برآمده از فرهنگ جهاد و میل به ساختن و آبادانی کشور، سریالسازان هم بهترینِ آنچه که در چنته داشتند رو کردند و شاهکارهایی خلق شد که در تاریخ سریالسازی ایران جاودانه شدند. از طرف دیگر، ارزشهای حاکم بر فضای فیلم و سریال با ارزشهای برآمده از انقلاب جایگزین شدند؛ ارزشهایی مثل عدالتخواهی، آزادگی، استقلالطلبی، هویتجویی، میهندوستی و عشق و علاقه به ریشهها و سرچشمههای فرهنگی. در چنین فضایی بود که سریالهایی تاریخی چون «هزاردستان»، «سربداران»، «افسانهی سلطان و شبان»، و در سالهای بعد «امام علی»، «روزی روزگاری»، «کیف انگلیسی»، «روزگار قریب»، و سریالهایی معاصر مانند «وضعیت سفید»، «همسران»، «خانهبهدوش»، «سهدرچهار» و نمونههای ماندگار دیگر ساخته شدند. ویژگی مشترک همهی این سریالها این بود که با هدف پر کردن کنداکتور تلویزیون یا بهعنوان بخشی از چرخهی تولید کالا در صنعت فرهنگ تولید نشده بودند. تکتکشان بهترین تلاش سازندگانشان برای بازنمایی بخشهایی از فرهنگ دیروز و امروز کشور بودند.
در سریالهای تاریخی درخشان، سازندگان با امانتداری و دقت تحقیقی بسیار و با استفاده از زبان و ادبیاتی شایستهی داستانهای تاریخی، سبک زندگی گذشتگان، آداب و رسوم و ارزشهای فرهنگی آنها، شکل و شمایل ظاهریشان و دغدغهها و مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دوران گذشته را به تصویر کشیدهاند. عموم این سریالها یا با الهام از رخدادهای واقعی یا با ساختن جهانی کاملاً داستانی ولی مبتنی بر شواهد واقعی، در تلاشاند علاوه بر بازنمایی گذشته، بین دیروز و امروز پیوند برقرار کنند. پیوندی که حافظهی جمعیمان را بیدار میکند تا به یاد بیاوریم از کجا آمدهایم، قبلاً چگونه فکر و احساس میکردهایم، جهان آرزوهامان چه شکلی بوده، مسیر گذشته تا امروز را چگونه طی کردهایم و حالا از زندگی چه میخواهیم. این دسته از سریالها، نه فقط بهخاطر بازنمایی گذشته و کمک به ساختن هویت جمعی و تقویت عرق ملی و میهنی است که اهمیت دارند، بلکه بهخاطر الهامبخشی در ساختن مسیر پیش رو، مهم و حیاتیاند. آنها فرصتهایی مغتنم فراهم میکنند تا بهصورت نیابتی، آن دورههایی از تاریخمان را تجربه کنیم که با مصائب کوچک و بزرگ دستبهگریبان بودهایم، برای پایاندادن به یکهتازی اجنبی در خاکمان مبارزه کردهایم، مقهور شکست و سرمست پیروزی شدهایم، به هم خیانت کردهایم، وحدتمان را از دست داده و دوباره یکپارچه شدهایم و آهسته و پیوسته، تا امروز آمدهایم. آنها به یادمان میآورند که خون دلها خوردهایم تا امروز بهعنوان یک ملت زندگی کنیم. علاوه بر اینها، اتکای این سریالها به زبان و ادبیات فارسی، از جمله اقتباس از قصهها و داستانهای ایرانی، استفادهی بهجا از نمادپردازی و بیان تمثیلی و استعاری، در کنار فیلمنامههای قوی، شخصیتپردازیهای درخشان و موسیقیهای بهیادماندنی، آنها را از چنان عمق و غنایی برخوردار کرده که تماشایشان میتواند حظ زیباییشناسانه و ادیبانه هم داشته باشد و چهبسا تسهیلکنندهی ارتباط مخاطبان با زبان و ادبیات فارسی و هنر ایرانی باشد. البته این متکی بودن به فرهنگ و هنر و ادبیات فارسی، خاص سریالهای تاریخی نیست و در سریالهای خوب معاصر هم ادامه پیدا کرده است.
در سمت دیگر، سریالهای معاصر ماندگار، با زبان جدی یا طنز، به زندگی اینجا و اکنون مردم معمولی میپردازند. در عموم این سریالها محوریت با خانواده است، اما نه خانوادههای عجیب و غریب و دور از دسترس و حسرتبرانگیز، بلکه خانوادههایی با شخصیتهای آشنا برای عموم مخاطبان تلویزیون و طبیعتاً قابل همذاتپنداری. در این سریالها، هم روابط و تعاملات جاری در زندگی عموم مردم به نمایش درآمده –از مسائل زن و شوهری گرفته تا دعواهای خواهر و برادری و چالشهای مالی و اقتصادی- و هم با استفاده از نمادپردازی به موضوعات روز سیاسی و اجتماعی پرداخته شده است. فضایی که این سریالها ساختهاند، این امکان را به مخاطب میدهد تا با همذاتپنداری با شخصیتهای عموماً خاکستری داستانها، در کنار سرگرم شدن، از فشار ناشی از مشکلات زندگی که بهتنهایی به دوش میکشد کم کند و با دیدن خود در آینهای که سریال در مقابلش قرار داده، به راههایی برای بیرون رفتن از شرایط نامطلوب بیندیشد. این سریالها زوجهایی را نشان میدهند که همهی آنچه که بینشان جریان دارد دروغ و خیانت نیست؛ زن و شوهر در عین درگیری و مجادله، همدیگر را دوست دارند و برای بهبود زندگی فرزندانشان تلاش میکنند. زنهایی را نشان میدهند که ابژهی جنسی و کالای مصرفی نیستند، اسیر دوگانهی «زن باید در خانه بماند» یا «زن باید شاغل باشد» نشدهاند، کلیشهای نیستند و هر کدام به روش خودشان در تلاشاند بین مسئولیتهای مختلف تعادل برقرار کنند. مردانی را نشان میدهند که در کشمکش سنت و تجدد، رابطه با همسر و فرزند و مسئولیتهای خانوادگی و اجتماعی را سروسامان میدهند، زبانشان هرز نیست و با ناسزا و بیان جنسی کسب جذابیت نمیکنند. افرادی را نشان میدهند که احساس تعلق مذهبی دارند، مثل عموم ایرانیها خدا و پیغمبر سرشان میشود و در بند حلال و حراماند؛ هرچند گاهی هم بیتوجهاند و بیمبالات. خلاصه اینکه شخصیتهای این سریالها نه فرشتهاند، نه شیطان. رفتارها و انتخابهایشان نه چنان غیراخلاقی است که به مخیلهی مخاطبان هم خطور نکند، نه آنچنان پارسا و درستکارند که انگار از آسمان به زمین افتاده باشند. حتی موقعیتهای طنز در سریالهای خوب کمدی هم به دور از لودگی، شوخیهای سخیف و رفتارهای زنندهاند. ناگفته نماند که بخشی از این بازنماییهای پاکیزه، ناخواسته و حاصل ممیزیهای حاکمیتی دربارهی پوشش زن، روابط زن و مرد و بهکارگیری زبان و گفتار تمیز است.
بازنمایی هنرمندانهی این زندگیهای معمولی و نشان دادن رنج و مشقت و تلاش آدمهای معمولی در سریالهای معاصر، در کنار پرداختنِ دقیق به دورههای تاریخی و اسطورههای فرهنگی در سریالهای تاریخی، که هر دو از نقاط درخشان کارنامهی سریالسازی ایرانیاند، تأثیر چشمگیری در عمق بخشیدن به احساس تعلق ملی و برانگیختن اراده برای ساختن کشور دارد؛ تأثیری که گزافه نیست اگر بگوییم تنها از عهدهی سریالها برمیآید و فرهنگ سریالسازی ایرانی تا اوایل دههی نود، بهخوبی از پس آن برآمده است. اما دنیای سرمایهداری هم دست روی دست نگذاشته و پرقدرت و پرشتاب در تلاش است تا با تولید و صدور سریالهایی که ارزشهای جهانیشدهی غربی را ترویج میدهند، ذائقهی سازندگان و مخاطبان سریالها را دستکاری کند و هر آنچه رؤیای تحققش را دارد، در قالب سریالهای جذاب و دنبالکردنی وارد زندگیهای مردم کند. به نظر میرسد این موج به ایران هم رسیده و از اواسط دههی نود، مقاومت سریالسازان ایرانی مقابل ضربات بنیانکن آن درهم شکسته است. تا آنجا که بخش قابل توجهی از سریالهای سالهای اخیر، حولوحوش درگیریهای مالی و اقتصادی، تعاملات اجتماعی غیراخلاقی تکاندهنده و سبک زندگیهای مبتنی بر ظاهر و پول و مناسبات مبتذل جنسی شکل گرفتهاند. این تغییر فقط در حوزهی مضمون و محتوا نیست و در کیفیت ساخت سریالها هم نمایانگر این است که سازندگان هم دیگر چندان دل به کار هنری نمیدهند و مناسبات تجاری بر همه چیز میچربد. استفاده از پارامترهایی چون زندگیهای لاکچری حسرتبرانگیز، پوشش و آرایشهای آنچنانی و رفتارهای غیراخلاقی عجیب و غریب شخصیتها، روابط مثلثی و بر مبنای منافع، بهاندازهی کافی جذابیت دارند که دیگر نیازی به زحمت نوشتن فیلمنامهی خوب و شخصیتپردازی درست و بازیگری قابل باور نباشد. به همین دلیل، برخلاف سریالهای دهههای گذشته که امضای ایرانی داشتند، دربارهی عموم سریالهای پرمخاطب سالهای اخیر تلویزیون، بهسختی میتوان بهغیر از محدودیتهای ناشی از ممیزی، تفاوتی بین این قسم سریالهای ایرانی با نمونههای مشابه ترکی و کرهای یافت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر