چقدر امشب مرتبکردن لباسهایم و پرسهزدن لابهلای لباسهایی که نصفشان مال تو ست، راحت بود. هیچکجای کار نه به بغضی برخوردم، نه آهی نفسام را تنگ کرد. هرچه که بود هیجان بود و انتظار دیدار. قول دادهام از الان به عزای پایان این یک ماه ننشینم. راستاش را بخواهی کمی هم شرمنده میشوم بابت این عزای مدام. شرمنده از چیزی، جایی درون خودم که همیشه نگران این است که غصهی شیکی داشته باشم...
* که سعی دارد با فحشدادن به خودش دیگران را از صرافت این کار بیندازد!
* که سعی دارد با فحشدادن به خودش دیگران را از صرافت این کار بیندازد!
وااااااااااااااای نامیه، قربونت برررررررررم از ته دل. دارم خفه میشم از هیجان. هورااااااااا فقط 8 ساعت دیگه مونده :*******
پاسخحذفناعمه- دوحه ساعت 8 شب :)
غصه ی شیک... اووووه، چه ترکیبی! سرکارم گذاشتی رسمن! دارم به غصه هایی از خودم فکر می کنم که احیانن ممکنه شیک باشن...
پاسخحذفراستی، یه ماچ هم از طرف من بکار رو صورت ناعمه. خوش بگذره :)
تعبیر خوبی بود ...
پاسخحذف