۱۳۹۱ شهریور ۳۰, پنجشنبه

به کودکی که - این‌جور که بوش میاد - هرگز زاده نخواهد شد

اصلا بحث‌های پیچیده‌ی فلسفی و حقوقی و روان‌شناختی و این‌ها را بگذاریم کنار. تصورش را بکن آدمی باشی که وقتی خواب به چشمان‌ات می‌آید خدا را هم بنده نباشی. که خوابِ صبح از نانِ شب هم برای‌ات واجب‌تر باشد. که صبح‌ها به یک داستان‌نویسِ قهار بدل شوی که بلد است برای کمی دیرتر بیدارشدن هزارجور ماجرا سرِهم کند. که همیشه شرمنده‌ی مهمان‌هایی شده باشی که صبح در خانه‌ی تو بیدار می‌شوند و تو هیچ‌وقت نتوانسته‌ای زودتر از آن‌ها بیدار شوی و صبحانه‌ی‌شان را آماده کنی، همیشه میزبانی بوده‌ای با صورتِ پُف‌کرده و خمیازه‌های کش‌دار که بعد از سال‌ها اجبار در سحرخیزی به‌خاطرِ کار و تحصیل، هنوز با این قضیه کنار نیامده است. حالا این وسط بچه‌ای باشد که مجبور شوی اختیارِ خواب و بیداری‌ات را بدهی دست‌اش. بخواهد نگاه‌اش کنی تا خواب‌اش ببرد. یا وقت و بی‌وقت بیدارت کند. گشنه‌اش باشد. تشنه‌اش باشد. جیش داشته باشد. دل‌اش درد بکند. کابوس دیده باشد. اصلا هیچ‌کدامِ این کارها را نداشته باشد؛ دل‌اش بخواهد نخوابی تا پیش‌اش باشی، تنها نباشد، باهاش بازی کنی. صبح‌ها قبل از تو بیدار شود، صورت‌اش را بیاورد کنار صورت‌ات، خودش را لوس کند و بخواهد با هر ترفندی شده بیدارت کند. این‌جوری آدم می‌تواند به خوابیدن ادامه دهد؟
به این‌ها که فکر می‌کنم می‌گویم نکند من آدمِ بچه‌داشتن نیستم اصلا! شاید همین‌که معلم‌شان باشم برای‌ام کافی ست. این‌جوری برای حضور کنارشان آماده می‌شوم. خواب‌های‌ام را جای دیگری می‌کنم و سرِحال می‌روم سراغ‌شان. زمانِ حضور هم، دیگر شرمنده‌‌ نمی‌شوم بابتِ خلق و خوی پُف‌آلوی خجالت‌زده‌ام.
رشته‌های‌ام اما همه پنبه می‌شوند!

۱۳۹۱ شهریور ۱۵, چهارشنبه

هر آن‌کس که دندان دهد خودش هم در حفظ و نگهداری آن کوشا باشد بی‌زحمت

دندان مقوله‌ی رو-مُخی ست. مثلِ باقیِ اعضای بدن نیست که دارند در سکوت و جدیت و بلکه با تعهد، کارشان را می‌کنند و این‌قدر هم منت سرِ آدم نمی‌گذارند و هزار جور مشقِ شب تحمیل نمی‌کنند. از همان بچگی با دندان‌های‌ات وارد بازیِ بازنده‌ی یک‌طرفه‌ای می‌شوی که ابعادش از تصوراتِ ممکن برای مغزِ کوچکِ چندساله‌ات بیرون است. جایی که برای همه‌ی وظایفِ کودکی کلی تبصره وجود دارد که بچه احساس نکند باید با زور کاری را انجام دهد، مراقبت از دندان‌ها باید به‌صورتِ جدی و منظم و با وسواس انجام شود. شب‌ها قبل از خواب باید مسواک بزنی کوچولو! خب، قبول. چی فکر کردی؟ همین‌جوری نیست که! باید به روشِ خاصی مسواک بزنی، از بالا به پایین، آن هم چند دقیقه. آها! باشه. فقط هم شب‌ها بزنی کافی نیست، سه بار در روز. خب. همیشه با خمیردندان بزنی هم فایده ندارد، گاهی وقت‌ها باید به دندان‌های‌ات نمک بزنی. بعدش؟ نخ‌دندان! دهان‌شویه! چک‌آپِ شش ماهه! آخرش هم دندانِ مصنوعی!
اصلا باید مثلِ آن بچه‌ای که از روزِ اول می‌گفت نمی‌رود مدرسه تا مجبور نشود همین‌جوری تا دانشگاه ادامه دهد، از همان روزی که مادر، مسواک به دست می‌آید سراغِ آدم و بابِ مصیبتی را باز می‌کند که تا توی قبر از آن گریزی نیست، یک «نه»ِ بزرگ گفت و خلاص.