۱۳۹۱ خرداد ۲۶, جمعه

برای رفع خستگی که خوب است

وضعیت خانه‌ی جدید آشفته‌تر از این بود که انرژی لازم برای تمیزکردن‌اش را در خودم سراغ داشته باشم. صاحب‌خانه هم با این شرط تمیزکردنِ پیش از تحویل را به عهده می‌گرفت که بیست تومنی را که از روی اجاره تخفیف داده بود پس بگیرد. حاضر نبودم بی‌خیال تخفیفی شوم که با کلی چانه‌زنی با بنگاه‌دار چرب‌زبان گرفته بودم. این بود که ناچار شدم کسی را پیدا کنم و کار را به او بسپارم. از طریق یکی از آشنایان مردی را پیدا کردم. روز نظافت نمی‌توانستم خانه بمانم. از مرد پرسیدم چه وسیله‌هایی لازم دارد تا برای‌اش بگیرم و خودم بروم پی کارهای‌ام. تاید و وایتکس و جرم‌گیر و دستمال را فهرست کرد. رفتم پی خرید. توی مغازه که بودم تماس گرفت و گفت الکل سفید هم برای ضدعفونی بگیرم. تا به حال چیزی درباره‌ی کاربرد الکل سفید در تمیزکردن خانه نشنیده بودم. اما کاربردهای دیگرش از جمله تزریقات را، که هنگام خرید از سوپری یا داروخانه لازم است روی آن تاکید کنی، می‌شناختم. از سوپری سراغ گرفتم. درخواست‌ام را با تعجب شیطنت‌آمیزی تکرار کرد: «الکل سفید؟» برای پیش‌گیری از قرارگرفتن در وضعیت «آشِ نخورده و دهن سوخته» سری تکان دادم و باقی وسیله‌ها را نشان‌اش دادم و گفتم: «آقایی که اومده خونه رو تمیز کنه سفارش داده برای ضدعفونی خونه الکل سفید بگیرم.» گفت: «سفید نداریم، صنعتی بدم؟» گفتم: «نه نه! صنعتی رنگ می‌ده به در و دیوار!» گزینه‌ی بعدی داروخانه بود. خوش‌بختانه داشت. هوا خیلی گرم بود. چند تا آب‌میوه هم گرفتم.
وسیله‌ها را در خانه گذاشتم و بیرون آمدم. یکی دو ساعت بعد برگشتم. بطری الکل سفید را فراموش کرده بودم. چشم‌های مرد را که دیدم دوباره یادم آمد. چشم‌های‌اش خمار بودند. قرمز و سنگین. از بطری خبری نبود. خواستم بپرسم: «الکل را برای ضدعفونیِ کجا استفاده کردید؟» نپرسیدم. چه فرقی می‌کرد! شاید مثلا برای ضدعفونی دست‌شویی استفاده کرده بود. باید کاربرد الکل را در نظافت خانه از کسی بپرسم. و آن وقت چشمان‌اش؟ شاید از شدت خستگی قرمز شده بودند، یا از بی‌خوابی دیشب. شاید هم خورده بود. نوش جان‌اش. ولی الکل‌اش از آن‌هایی بود که روی‌اش می‌نویسند حاوی مواد افزودنی تلخ‌کننده است. کاش با آب میوه‌ها خورده باشد. تلفنی به زن‌اش گفت بعد از تمام‌شدن کارش می‌رود خانه. کاش حال خوب‌اش را با زن‌اش هم تقسیم کرده باشد.

۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه

امروز مامان اش گفت: مسیح مدتی اه می گه نمی خواد بیاد رها. می گه خاله نامیه امسال بداخلاق شده. زود عصبانی می شه.
:((