۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه

شانس ِ غیرمنصفانه

ما این شانس را داشته ایم که زودتر از بچه ها به دنیا بیاییم (با فرض این که به دنیا آمدن را یک شانس بدانیم)، یعنی مادرها و پدرهای ما زودتر از مادرها و پدرهای آن ها دست به کار شده اند یا در واقع، زودتر فرصت ِ دست به کار شدن پیدا کرده اند. این تقدم باعث شده تا نسبت به آن ها از امتیازات ویژه و عموما غیر منصفانه ای برخوردار باشیم. امتیازاتی که صرف ِ بزرگ تر بودن به ما می دهد: قد ِ بلندتر، زور ِ بیشتر، صدای رساتر، جثه ی بزرگ تر، جملات پیچیده تر و به طور کلی قدرت ترساننده ی بیشتر. ما از این قدرت ترساننده برای گسترش سلطه ی خود بر جهان بچه ها استفاده می کنیم. هر جا نتوانیم با منطق خود قانع شان کنیم، سرشان داد می زنیم، سرد و طردکننده نگاه شان می کنیم. روشنفکرترین هایمان، مدام امیال و خواسته های خود را به رخ شان می کشیم و خاطرنشان می کنیم که دارند ما را ناراحت می کنند. ما بچه ها را می ترسانیم، چون زودتر از آن ها به دنیا آمده ایم.
از نظر من تمام کار والدینی و معلمی در یک اصل خلاصه می شود: بچه ها مثل آدم بزرگ ها شایسته ی احترام اند. ما کسانی را که محترم می داریم، نمی ترسانیم.